جوک با حال

یک روز داشتم با دوستم میرفتم کوه بعد که رسیدیم شب بود بهش گفتم کبریت و ذغال اوردی گفت نه بعد گفتم کنسرو اماده شده اوردی گفت نه گفتم حداقل پتو و متکا اوردی گفت نه گفتم پس چی اوردی؟! گفت یک لنگه دمپایی منم تعجب کردم و گفت غلط کردم بیا بریم خونه بعدش گفت پامو نیاوردم همونجا ولش کردم خودم رفتم کامنت و لایک فراموش نشه👋👋😘